باران
دست نوشته های یک طلبه...
دست نوشته های یک طلبه...
پنجشنبه 94/02/17
اين صحن مدينه بي علي (ع) گويا نيست
ديوار بلند عاشقان حاشا نيست
انکار شده حقيقت محض انگار
بر دست رسول (ص) دست او بالا نيست!
* **
در خاک بقيع دل ندارد راهي
سر برده علي به داخل يک چاهي
فرياد از اين ستوه، اندوه به دل
حتي نبود مجال چندين آهي
* **
حجي که در آن علي (ع) نباشد، حج نيست
نور ازلي جلي نباشد ، حج نيست
هرچند که فبر فاطمه (س) پنهان است
آن آينه منجلي نباشد، حج نيست
* **
قرآن، … قرآن، هزار قرآن، قرآن
با آب طلا، گر ان و ارزان قرآن
با چشم حقيقت علي مي بيني
اينجا سر نيزه هاست آسان، قرآن
* **
آن کوچه ي فاطمه (س) به سند باد رسيد
تا گوش فلک اگر جه فرياد رسيد
بردند هر آنچه را که معمولي بود
اجناس جديد به نرخ آزاد رسيد
* **
انديشه که هيچ ضد غربي نشده
صد شکر که سند باد باربي نشده
شايد که براي طرح تعريض حرم
با کاخ سفيد هيچ لابي نشده
* **
يک روز در اين محله حق حاکم بود
فرمان قبيله ي بني هاشم بود
امروز شيوخ متورم شده اند
نسل اندر نسلشان همه ظالم بود
* **
گويا به سراب ديده بودم خوابي
«ترسم نرسي به کعبه، اي اعرابي»
اکنون که رسيده ام به خوبي ديدم:
ريش بن خبيث بن لچک قلابي
* **
محتاط از آن ها چه سخن ها گفتند
از ياوه ي مفتيان که يکجا مفتند
آهسته برو که گربه شاخت نزند
کوتاه سخن، که گربه ها آشفتند
* **
ديروز اگر صداي شمشيري بود
از گرده ي حمزه ي نفس گيري بود
برخاست صداي رقص شمشير امروز
با کاخ سپيد جرعه ي سيري بود
* **
در مکه، مدينه فوج مردم شده اند
آن ها که فريبنده ي گندم شده اند
گشتيم و خريديم و نديديم هنوز
سلمان و ابوذر و علي (ع) گم شده اند
* **
عمّار بيا ، ميثم تمّار بيا
بي حد شده اينجا همه آزار، بيا
در پيچ و خم کوچه ي دل گم شده ايم
بوديم که پيوسته سر کار بيا
* **
يکبار دگر حلول کن از غار امشب
برچين خليقه هاي بسيار امشب
اين صفحه ي تاريخ چه تاريک شده
روشن تر کن زمينه ي تار امشب